پاییزکه می آمد یادش به خیر وقتی گوجرتر(کوچولوتر) بودیم عبوراز سرچهارراه ورفتن به مدرسه رجایی ومفتح وخانم نظری وآقای عزیزی وتوپ راه راه پلاستیکی و بازی  ودیدن منبع آب از نزدیک و...که لئ نگ تر (بزرگتر) که شدیم مدرسه ابن سیناومطهری وآقای حسنوند  وزمین خاکی فوتبال وزوله بیاوولی حلیمیووبمب باران صدام وشهیدفرزادحسنوند وکلاس دوم ایی ویخ بستن اشک بچه های روستاکه بادوچرخه میامدندمدرسه ودرس آقای آزادی....که لئ نگ  که شدیم ودبیرستان امامی شدیم رفتیم زیرانتگرال  پرویزی وبردارهای سعیدامیری وتجزیه ی حسنوندو شدیم عینکی ،  امادرس خواندن زیردرختهای سرخجووحاجیل وامیر وخوردن باقلاوپنیرپوستی وصف های طولانی برای نفت ... یادم میاید ،وقتی هم مدرسه ها تعطیل میشدند خیابان بروجردی سیاه میشد از چادردخترهاو...وبالاخره کنکوری که باید ۵۰ کیلومترمیرفتیم برای آزمون ،...

یادش بخیر بوی پاییزی الشتر وتجمع برگ درختان توت سرچارراه وریختن برگ های زردوپهن چنار وبارکردن وکوچ دامدارها،آرام آرام سردشدن وسوزسحرگاهی گرین وچراغهای علاالدین و...